آوا فرشته کوچولوی منآوا فرشته کوچولوی من، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

آوای زندگی

دکترین متخصص

آوا 3 - 4 شب بود که تب خیلی بالایی داشت. اولین شب که ساعت 4 صبح اومدم بهش شیر بدم از داغی صورتش از جا پریدم. علیرضا هم که شب کار بود می خواستم ببرمش بیمارستان که مامانم اومد و پاشویش کرد و استامینوفن بهش داد یه کم تبش اومد پایین تا اینکه علیرضا اومد بردیمش بیمارستان. دکترم زحمت کشید و همون استامینوفن بهش داد. دوباره فرداش دیدم خوب نشد بردمش یه دکتر دیگه که گفت گلوش عفونت داره (ما که ندیدیم) بهش شیاف و چرک خشک کن داد. بگذریم که با کلی غصه و ناراحتی شیاف زدم و آوا هم طوری نگام می کرد که دارم آزارش می دم بعدشم کلی گریه می کرد. خلاصه بعد از 3 - 4 روز تب و بی حالی بدنش ریخت بیرون و دونه های قرمز ریز زد و خدا رو شکر بهتر شد. مادرشوهرم بند...
8 ارديبهشت 1393

پستونک

  چند روز پیش در فریرز رو باز کردم تا یه چیزی واسه شام درست کنم یهو دیدم آوا مثل جت اومد از در فریزر یه چیزی برداشت و در رفت. رفتم دنبالش ببینم چی برداشته دیدم خوشحال و خندون پستونک یخ زده اشو گذاشت دهنش اون وقت بود که فهمیدم  روز قبلش که در فریزرو بستم چرا انقدر خودشو به در و دیوار زد که باز کنم ولی من اعتنا نکردم نگو بچه پستونکشو گذاشته بوده تو فر یزر بنده ندیدم   چه کنم که زبونتو نمی فهمم مادر ...
2 ارديبهشت 1393

تعطیلات خواب آور

به صورت خلاصه خدمتتون عرض کنم که من و آوا دوتایی 15 روز خوابیدم. آی چسبید آی چسبید... تلافی همه بی خوابیهامو درآوردم با آوا تا لنگ ظهر می خوابیدیم بعد ناهار می خوردیم علیرضا که از سرکار می یومد (کل عیدو بنده خدا سرکار بود) سه تایی دوباره می خوابیدیم   وسط مسطها یه چند تا عید دیدنی هم به زور رفتیم و دوباره خوابیدیم. بعد از 15 روز خوردن و خوابیدن چه زوری داشت رفتن سرکار   شب 13 فروردین رفتیم خونه فامیلهای علیرضا که فرداش بریم باغشون . 13بدرم که رفتیم باغ و آوا هم کلی آتیش سوزوندو منم به دنبال آوا که بلایی سر خودش نیاره. آقای پدرم که نمی دونم کی می خواد حس پدرانه اش گل کنه و به بنده کمک کنه. آخه یه آدم چقدر &n...
21 فروردين 1393

سال 93

  اندر دل من مها دل‌افروز تویی یاران هستند و لیک دلسوز تویی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی   سال نو همه دوستای وبلاگیم مبارک. امیدوارم سال 93 سال خوبی واسه همه و همچنین آوای من باشه.   ...
2 فروردين 1393

آوای شیطون بلا

دیروز رفتم خونه دیدم موهای خاله عاطفه سیخ سیخ شده رنگ به رو نداره....  به خاطر اینکه سرکار می رم آوا یا باید بره خونه مامان بزرگها یا یکی بیاد پیشش دلم نمی یاد ببرم مهد کودک هنوز کوچولوه. از قضا دیروز خاله عاطفه اومده بود پیشش....  خلاصه پرسیدم چی شده گفت دخترت امروز دیوونم کرده از بس شیطونی کرده تا در یخچال و باز کردم نفهمیدم کی یک تخم مرغ برداشت تا اومدم ازش بگیرم پرت کرد رو فرش آشپزخونه شکست......  یک پیاله شکست  و.... هنوز حرفش تموم نشده بود گفتم شوخی می کنی تازه فرشو داده بودم قالیشویی الان بوی گند خونه رو برمی داره یهو قیافه عاطفه رو دیدم  دلم براش سوخت آخه دیگه داشت از حال می رفت گفتم اشک...
21 اسفند 1392

دندونهای پنجم و ششم و هفتم و هشتم

جای دندون پنجم آوا قبلا سفید شده بود ولی تا دیروز نیش نزده بود دیروز 13 اسفند دیدم دندون پنجمش (بالا) و دندون ششم (پایین) نیش زده. یعنی پایین 4 تا دندون و بالا هم 2 تا. مبارک باشه دختر گلم.   2 تادندونهای جلویی بالا آوا کوچولو هم نیش زد. دندون هفتم   18 و هشتم 20 اسفند92. ...
14 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوای زندگی می باشد