دمپایی کرمی
چند وقتی بود که آوا پا تو کفش من، ببخشید تو دمپایی روفرشیهای من می کرد تا اینکه یکی از همکارام که در جریان بود زحمت کشید یه جفت دمپایی واسه آوای من خرید.
اول که دمپاییها رو دید کلی ذوق کرد ولی چون واسش بزرگ بود زیاد نمی تونست باهاش راه بره چند قدم میرفت یکیش درمی اومد بعد با اشاره به دمپایی میگفت هوم یعنی دراومد پام کن. اونو پاش کردم اون یکی دراومد دوباره گفت هوم گفتم چشم دوباره پاش کردم... و این داستان چند دقیقه ای ادامه داشتکه من تقریبا داشتم از نشون دادن دمپاییها پشیمون میشدم که خوشبختانه دلشو زد و بی خیال ماجرا شد و اکنون دمپایی ها به گوشه ای افتاده اند...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی